چگونه اینکار را کردم؟ من نتوانستم. این را خانمی در جلسۀ AA با نقلقول از فصل ۵ کتاب الکلیهای گمنام مشارکت کرد که «خداوند میتواند و انجام میدهد، اگر صدایش کنی.» و اینگونه شد که توانستم. اجازه دادم تا خداوند اینکار را انجام دهد؛ زیرا من نمیتوانستم. ولی خداوند، هم میتواند و هم انجام میدهد. اما من باید برای یادگرفتن چنین چیزهایی به جلسه میرفتم. «جلسه، جلسه، جلسه، جلسه، جلسه. . .» این چیزی است که به من گفتند: «تو جسمت را بیاور»، «قدمها را کارکن، قدمها را کارکن، قدمها را کارکن، قدمها را کارکن، قدمها را کارکن.» رفتن به جلسه و کارکردن قدمها؛ اینگونه بود که توانستم. اینگونه بود که یاد گرفتم اجازه دهم «لطف خداوند وارد شود و وسوسه را بیرون براند.» اقداماتی که به من کمک کرد:
با این روش ها از بر وسوسۀ شهوتم غلبه کردم
- «ترک رفتار اجباری.» برونریزیِ جنسی به هر شکل آن، چه ارتباط جنسی با خود و چه ارتباطهای خارج از حیطۀ ازدواج را ترک کردم. هنگامیکه هنوز رفتارهای شهوتآمیز را ترک نکردهایم از شهوت هیچ رهایی وجود نخواهد داشت.
- «ترکِ خوراکدادن به وسوسه.» اینکار به معنای رفعکردن هرآنچه در کنترل من است، اعم از دیداری و نوشتاری و دیگر نمادهای بدبختی میباشد. من بایست خوراکدادن به شهوتم را متوقف میکردم. این خوراکدادن از راه نگاهکردن به اطراف، استفاده از فیلم و تلویزیون و موسیقی و استفاده از زبان شهوت و گوشدادن به آن اتفاق میافتد.
همچنین میبایست همیشه و تنها درون ذهن خود زندگیکردن را ترک میکردم. این یکی از مهمترین مزیتهای حضور در جلسات است. بیشتر ما معتادان جنسی، واقعاً درون ذهن خود زندگی میکنیم و بهندرت در دنیای واقعی هستیم.
- «حضور در انجمن و برنامه.» هیچکس را ندیدم که بدون انجمن توانسته باشد پاک و رها از وسوسۀ شهوت باشد، من که نتوانستم. انجمن جایی است که در آن، عمل، معجزه، اتصال و احساس تعلق وجود دارد.
ابتدا تنها کاری که میتوانستم انجام دهم، شرکت در جلسه بود. سپس پیشنهاد سهیمشدن در خدمات جلسه را پذیرفتم: چیدن صندلی، تمیزکردن مکان جلسه، گرفتن خدماتی مانند مسئول نشریات، خزانهدار یا منشی. این سهیمشدن، بهجای احساس جدایی و بدبختی همیشگیام، به من احساس تعلق بخشید.
پیروزی بر شهوت و وسوسه
بعدها توانستم قهوه درستکنم، جلسات نفَسبهنفَس داشته باشم و فرآیندِ همراه با درد ولی ضروریِ رشد خود را با تغییر آغاز کنم.
- «اقرار به عجز.» از همان اول، تنها کاری که میتوانستم در هنگام هجوم وسوسه انجام دهم این بود که اعلام کنم: «من عاجزم؛ خواهش میکنم کمکم کنید!» گاهی روزی صدبار. وقتی درحال تجربۀ عمیق قدم اول بودم، عجز برای من زیباترین واژۀ دنیا بود؛ هنوز هم هست. بعداً متوجه شدم که من در برابر خودم هم واقعاً عاجز بودم.
قبلاً هرچقدر بیشتر با شهوت میجنگیدم، شهوت هم بیشتر بر من هجوم میآورد. بهنظر میرسید کل نیروی ارادۀ من بهجایاینکه جلوی شهوت را بگیرد، باعث قویشدن آن میشود.
مطالعۀ قدم یک در کتاب دوازدهدوازده به من کمک کرد متوجه شوم که عجز من «زیربنای استوار یک زندگی شاد و موفق است» (دوازدهدوازده، ص21) سرانجام تلاش برای متوقفشدن را ترک کردم. تنها با اقرار به قدرت شهوت بر من در برابر اعضای انجمن بود که توانستم قدرتِ غلبه بر شهوت را بهدست آورم.
- «تسلیم (سپردن).» بدون سپردن، صِرفِ اقرارِ به عجز، نمیتواند موجب وصلشدن ما به نیروی برترمان شود. برای من اینگونه بود که نخست به گروهی که در آن شرکت میکردم تسلیم شدم. اینکار صرفاً عبارت بود از رفتن به جلسات و داشتن حداکثر صداقت، روشنبینی و تمایل. اینگونه شد که قدم دو را تجربه کردم و امیدوار شدم که نیرویی برتر از خودم، بتواند سلامت عقل را به من بازگرداند. اینکار، بعداً راه را برای قدم سوم و سپردن به خداوندی که خود درک میکردم فراهم نمود.
دقیقاً میدانستم که سپردنِ شهوتم به چه معنی است و باید چه کاری انجام میدادم. هربار که از درون یا بیرون وسوسه میشدم، میگفتم: «من حق شهوترانی نسبتبه این فرد را میسپارم؛ خواهش میکنم آن را بگیر.» و همانگونه که میخوانیم «خداوند میتواند و انجام میدهد…»، خداوند اینکار را برای من انجام میداد. گاهی نگرانی و ترس داشتم و میبایست سپردنم را بارها و بارها تکرار میکردم، اما این شیوه، کارساز بود. اوایل میترسیدم؛ اما پاک ماندم و کمکم، هربار سپردنِ یک وسوسه آسانتر شد.
- «افشای درون.» متوجه شدم که ظاهراً هرگز از احتمال شهوترانی مصون نخواهم ماند. متوسل به قدمهای دیگر شدم. قدمهای چهار و پنج، دریچهای برای نگاه انتقادی به درون خودم بر من گشود و این شاید مهمترین تغییر نگرش من در اوایل بهبودی بود.
اما درمورد شهوت، بایستی به ترازگرفتنهای کوچکی که در قدمهای پنجم و دهم پیشنهاد شده میپرداختم. هرگاه احساس میکردم تجربهای، تصویری، خاطرهای یا فکری، کنترل من را بهدست گرفته است که اغلب هم همینطور بود، آنرا افشا کرده و با یک عضو برنامه درمیان میگذاشتم. به آن پرتو میافکندم؛ چونکه شهوت از روشنایی نفرت دارد و از آن میگریزد. شهوت عاشق گوشههای پنهان و تاریک وجود من است و اگر اجازه دهم در آنجا ساکن شود، مانند قارچ شروع به رشد میکند؛ قارچزدن روح. اما بهمحضاینکه در معرض نور قرارگیرد و با یک معتاد جنسی درحال بهبودی دیگر مطرح شود، قدرتی که بر من دارد ازبین میرود. روشنایی، شهوت را نابود میکند؛ من این را شخصاً تجربه کردهام. گاهی اینکار، گرفتن وقت مردم بود؛ اما مرا پاک نگهداشت. هربار که با حرفزدن آنرا میسپردم، قدرت آن خاطره یا تجربه درهممیشکست و رهایی جدید و قدرتمند دیگری بهدست میآمد.
- «اعتماد.» هرچه بیشتر قادر به زندگیکردن بدون شهوت میشدم، میآموختم که هرچه بیشتروبیشتر به قدرت خداوند برای غلبه بر وسوسه اعتماد کنم. خیلی زود یاد گرفتم هرروز را با دعای سپردن خود و شهوتم بهدستان خداوند؛ فقط برای همان روز آغازکنم. بهاینترتیب زندگی بدون شهوت را میآموختم و واقعاً خواهان رهایی از آن بودم.
اکنون هرروزم را با دعای قدم سوم از صفحۀ 63 کتاب الکلیهای گمنام و تغییر آن دعا متناسب با شرایط خودم آغاز میکنم که معمولاً اینگونه است:
در این روز مرا از شهوت پاک نگهدار؛ چون خود قادر به آن نیستم. در این روز اراده و زندگیام را تقدیم تو میدارم، با من کن و از من ساز هرآنچه خود اراده کنی. در این روز از اسارت نفس رهایم کن تا انجام ارادهات را بهتر توانم. مشکلات امروزم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای آنهایی که با قدرت تو، عشق تو و راه تو یاریشان خواهم داد. نیاز امروزم را برطرفکن. باشد که در این روز خواست و ارادۀ تو جاری باشد نه از آن من.
.8 «مطالعۀ نشریات انجمن.» کتابهای دوازدهدوازده و الکلیهای گمنام اولین راهنمای من برای کارکرد قدمها بودند. بارها آنچه نیازداشتم را در این نشریات اصلیِ آغازگرِ برنامۀ دوازدهقدمی مییافتم. اکنون بسیاری از ما میدانیم که کارکرد اصول موجود در نشریات SA بُعد دیگری را میافزاید که بسیار سودمند است.
مطالعۀ این نشریات در تنهایی و خلوت، بینش آگاهانهای درمورد خود و بهبودیمان به ما عرضه میکند که کاملاً متناسب با شخصیت و جایگاه ماست.
۹. «حرکت به سوی کار بر روی نواقص دیگر.» با شگفتی تمام دریافتم که ریشۀ مشکل من بههیچوجه شهوت نبوده است؛ بلکه شهوت، تنها یکی دیگر از علائم بیماری روحانی یعنی نگرشهای ناسالم من است. شهوت تنها یکی دیگر از نمودهای این نیروی عظیم منفی درون من بود که باید از هر راهی که بود خود را بروز میداد. بهمحضاینکه شهوت کنار میرفت، رنجش جای آن را میگرفت، سپس ترس و بعد هم قضاوت. درست مثل جلوگیری از نشتی یک سد بود. زمانیکه درحال پرکردن یک سوراخ هستی، از یک جای دیگر نشتی میدهد؛ زیرا مقدار عظیمی آب، پشت سد وجود دارد و فشار آن باعث متلاشیشدن سد، از ضعیفترین نقطۀ آن میشود.
معلوم شد این مقدارِ عظیم آب، همان جنبۀ ویرانگر و منفی وجود من است. هراندازه که بتوانم به نیروی مثبت، یعنی خداوند متصل شوم، بههماناندازه نیز از این نیروی منفی، در هر شکل آن دور خواهم شد. خدا را شکر که امروز حق انتخاب دارم.