به نظر میرسد، همه فکر و ذکر من رابطه جنسی بود. هر زنی که رد میشد موضوع شهوت بود. وقتی که رانندگی میکردم اغلب به ماشین کناری خود نگاه میکردم یا در جستجوی پیاده رو برای چیزی یا شخصی که شهوتم را تغذیه کند بودم؛ چیزی یا شخصی که کمک کند تا از دنیای واقعی فرار کنم.
به هر طریق اجازه میدادم که این اعتیاد جنسی (هرچند در آن زمان آن را اینگونه نمینامیدم) زندگی من را کنترل و نابود کند. هرگز نمیتوانستم بهاندازه کافی داشته باشم. همیشه در جستجوی مورد کامل و ارتباط درست بودم. دائما از حد و مرزهایم عبور میکردم. به خودم میگفتم دیگر هرگز این کار را نمیکنم، اما دیر یا زود آن کار را انجام میدادم. مرز جدیدی تعیین میکردم، سپس از آن مرز نیز میگذشتم. معلوم نبود این مرزها کجا پایان مییافت.
بهم ریخته شدن زندگی
پول و ساعتهای بیشماری را برای این اعتیاد وحشتناک صرف کردم. به خانوادهام، دوستانم و کارفرماهایم دروغ میگفتم. شغلهایم را از دست دادم، یک زندگی زناشویی را از دست دادم و در آستانه از هم پاشیدن یک خانواده دیگر بودم (درحالیکه آنها حتی نمیدانستند چه اتفاقی در جریان است!) از دلالهای روابط جنسی کتک خورده و دچار بیماری شده بودم و همه عزت نفس خود را از دست داده بودم. احساس میکردم پستترین موجود روی زمین هستم. میدانستم که اگر کسی از واقعیت من مطلع شود از من بیزار خواهد شد و من برای همیشه تحقیر میشوم؛ اما هیچکدام از اینها مانع کارهایم نمیشد. هیچیک از کارهایم قادر نبود من را متوقف یا نیازم را برطرف کند.
قدرت اراده، قدرت اراده و بازهم قدرت اراده را امتحان کردم. رواندرمانی را امتحان کردم. گروهدرمانی را امتحان کردم. هیپنوتیزم را امتحان کردم. روحانیت عصر جدید را امتحان کردم. سعی کردم طلاق بگیرم. سعی کردم دوباره ازدواج کنم. این امور را بارها و بارها امتحان کردم تا اینکه از آنها خسته شدم. قدرت اراده بیشتر و بیشتر را امتحان کردم. تنها چیزی که بهدست آوردم گناه بیشتر، شرم بیشتر، عدم اعتمادبهنفس بیشتر و تجدیدقوای بیشتر برای سقوط روحانی بود. اصلاً هیچچیز جواب نمیداد، هیچچیز. نمیدانستم کجا و نزد چه کسی بروم. بسیار تنها، شرمنده و ترسیده بودم – تا اینکه SA را پیدا کردم. سپس زندگیام تغییر کرد.
یافتن راه حل
این امر در ابتدا آسان نبود. وقتی در سال ۱۹۸۶ هوشیار شدم، علائم وحشتناکتری را چه جسمی و چه احساسی تجربه کردم. از دست این دنیا کلافه بودم، احساس تأسف میکردم، دائما خسته بودم و تحت هجوم افکار شهوانی بیشتری قرار داشتم. اما بعد از حدود دو ماه، این مسئله راحتتر شد و غیرممکن به ممکن تبدیل گردید.
فکر نمیکردم هرگز ممکن باشد که یک انسان دوباره خودارضایی نکند. اما دریافتم که برخلاف تفکر معتادگونه خود، هرچه مدت طولانیتری را بدون آن طی کنم، جداشدن از آن آسانتر میشود. دریافتم، خودارضایی، درواقع به جای دفع تمایلات شهوانیام، به این تمایلات دامن میزند.
امروز تاریکی، ترس، شرم، انزوا و تسلیم به اعتیادم از بین رفته است. اعتیادم هنوز هم وجود دارد. اما دیگر هیچ تسلطی بر من و زندگی من نخواهد داشت. هیچ من «دیگری» برای پنهانکردن در سایه وجود ندارد. هیچ جنبه تاریکی وجود نخواهد داشت که برای فرار از شرم و گناه آن رفتار نفرتانگیز مجبور به انجام مکرر همان رفتار باشم.
بلکه، صرفاً من وجود دارم. من هنوز در حال بهبودی و دور از کمال هستم؛ اما آنچه من در آینه میبینم و آنچه جهان میبیند اکنون یکی است. چه هدیهای فوقالعادهای است که به جای دو نفر یک نفر باشی، آزادتر و بانشاطتر از آنچه تصور میکردم. علاوه بر این تا زمانیکه همچنان به کارکرد دوازده قدم SA ادامه دهم قادر به بخشیدن این هدیه به دیگران نیز هستم. چه نعمتی! چه معجزهای!
من هنوز هم میتوانم لرزش ستون فقراتم را در اولین جلسه SA که به حرفها گوش میدادم به یاد بیاورم. این افراد در حال گفتن داستان من بودند بی آن که هرگز قبلاً من را ملاقات کرده باشند. آنها همین زندگی من را داشتند. آنها همین مشکل من را داشتند. آنها شرم و گناه را میشناختند. آنها ضعف را درک میکردند؛ اما آنها در حال بهبودی بودند. من هرگز تصور نمیکردم افرادی بتوانند این کابوس را داشته باشند و تصور نمیکردم یک اتاق پر از افرادی را پیدا کنم که در حال بهبودی از آن باشند. فکر میکردم قرار است برای همیشه در آن انزوا و اعتیاد باقی بمانم. فکر میکردم در آن حال بمیرم.
انجمن و درک صرفاً یک نقطه آغاز بود. ابزارهایی وجود داشت که میتوانستم برای بهبودی استفاده کنم، ابزارهایی که به پایان دادن به سلطه اهریمنی اعتیادم یاری میرساند. یاد گرفتم چگونه از عواملی که به شهوت من دامن میزند جلوگیری کنم. یاد گرفتم که شهوت و برانگیختگی را بسپارم. یاد گرفتم زمانیکه همهچیز شروع به خرابشدن کرد و یا زمانیکه همهچیز خوب است و یا هر زمان دیگر، با استفاده از تلفن به تماس با دوستانم در SA بپردازم. مهمتر از همه این که یاد گرفتم دوازده قدم بهبودی SA را کار کنم؛ و من منظورم دقیقاً کارکردن است. من در بهبودی روی سلطه این بیماری فلجکننده سختتر از هر زمان دیگری در تمام زندگیام کار کردم و همچنان به کارکرد همراه با پشتکار در هر روز از زندگیام در بهبودی ادامه دادم؛ اما نتیجه حاصلشده هزار برابر چیزی است که تصور داشتم.
از خدا سپاسگزارم که در چنین جایگاه پستی این برنامه را پیدا کردم. اگر همهچیز را تجربه نکرده بودم، اگر تا پایان افکارم نرفته بودم، نمیدانم میتوانستم آنچه SA را ارائه کرده بپذیرم یا این که مایل به کارکرد جدی دوازده قدم برنامه باشم. شاید همان خود همیشگیام بودم. خوشبختانه، این شرایط باعث شد که عجزم را بپذیرم. به من اجازه اعتماد به کسانی را داد که در همان مسیر بهبودی قبل از من وارد شده بودند. به من امکان پیداکردن قدرتی بزرگتر از خودم را داد که توانستم برای بازگشت سلامت عقلم به آن اعتماد کنم. من را قادر ساخت کل زندگیام – و نه صرفاً بخش معتاد جنسی آن – را بسپارم.
کتاب داستان اعضا (صفحه ۲)
مطالب مرتبط:
یک داستان شخصی – اعتیاد به شهوت
8 پاسخ
سلام خسته نباشید
من توی شهر قم هستم می خواستم بدونم هزینه ی این کلاس ها چقدر است
سلام,ابادان هستم,همجسبازم,,چطوری از طریق اسکایپ با کسی ارتباط برقرار کنم,,میخوام ترک کنم
این کلاس ها رایگان هست. فقط از کمک های داوطلبانه ی خود اعضا اداره میشه
سلام
من 26سالمه و یک بیمار جنسی..متاسفانه در شهر من جلسات برگزار نمیشه…آیا راهی هست بتوانم کتاب ها را تهیه کنم.؟کمکم کنید.
سلام از طریق جلسات اینترنتی اسکایپ در جلسه شرکت کنید اونجا با دوستان آشنا شده تلفن ردوبدل کنید و نشریات را تهیه کنید
من یک پسر 16 سال هستم که حدود 7 سال که خود ارضایی میکنم والان میخوام ترک کنم:(
سلام در جلسات saشرکت کنید