پذیرش بیقدرتیمان باید به سمت خدا رها میشد. تغییر نگرشهایمان نتیجه سپردن زندگیمان به خدا بود. ترازنامه اخلاقی، پذیرفتن آنچه واقعا هستیم با خداوند بود. آن هزاران پیام و کمکی که لحظه به لحظه برای آزادی از وسوسه و ضعفهایمان به ما میرسید، نتیجه پناه بردن به خدا، و نه خودمان بود. و جبران آسیب از آنها که به آنها آسیب رسانده بودیم و از آنها دور شده بودیم، به طور حیرتآوری، راهی برای ایجاد مجدد یگانگی با خدا را باز نمود.
ما متوجه شدیم در همه عملهایی که برای بقا، هوشیاری و آرامش انجام میدادیم، در حال جستجوی خدایمان بودیم! تا وقتی خود را بر روی شهوتهایمان نگه میداشتیم، او برای ما ناپیدا میشد. اما اکنون، با ریختهشدن دیوار خطاهایمان، هیچ چیز بین ما وجود ندارد، و او همراه ما اینجاست.
بنابراین، ما چقدر خوشبخت هستیم که نیاز ما برای یافتن آنچه واقعا شهوت مان درصدد آن است، خداوند بینهایت مهربانی است که پناهگاه و قدرتبخش ماست.
تلاشکردن بعد از خدا راحت و طبیعی است همچون نفس کشیدن. بیشتر نوع بشر از ابتدای زمان دعا میکردند. انسان حتی «موجودی دعاکننده» خوانده شده است. مشکل اما خدا نبوده است؛ اینجا چیزی در رابطه با ما اشتباه بوده است. خطاهایمان ما را نه از دعاکردن با خدا (بسیاری از ما این را به شکلی آزاردهنده و خستهکننده تکرار کردهایم) بلکه از یگانگی با خدا جدا میکرده است. به عنوان یک نتیجه، فهم ما از خدا اشتباه بوده، و ما خود را در برابر خدای واقعی از دست میدادیم.
چگونه خدایی؟
با کوچکترین توجه به اینکه او کیست و آن چیزی که او برایمان خواهان است، ما اصرار بر استفاده از خدا برای خواستههای خودمحورانهمان داشتیم، که تنها باعث میشد از دیدن آنچه واقعا هستیم و اینکه او واقعا کیست باز بمانیم. بنابراین، با همه خدایان دروغینی که به آنان چسبیده بودیم – شهوت، روابط جنسی، بدن یک مرد یا یک زن، وابستگی به دیگر افراد، اشیا، لذت، غذا، کار، پول، حس غرور انجام غریزی اعمال دینیمان برای برخی از ما (صرفنظر از هر عقیدهای که بوده باشد)، به نحوی دیگر بت پرستی مان گم شده بودیم.
اما چه میشد اگر خدا با ما میبود، نه آنطور که ما خودمان را دیدیم، بلکه آنطور که حقیقتا بودیم؟ چه میشد اگر او ما را با همه خطاهایمان میدید و خودش را با ما یگانه میساخت برای آزادسازیمان؟ اگر این حقیقت میداشت، ما میتوانستیم خدا را وارد خطاهایمان کنیم! و ما که مطلقا برروی خطاهایمان بدون قدرت بودیم میتوانستیم از قدرتشان آزاد شویم، هر زمان که آنها را به خدا تحویل دهیم (بسپاریم).
آیا ما این را در تجربه خودمان ندیدهایم؟ هر زمان که با وسوسه (چه از درون یا بیرون) روبرو شدیم و آن را سپردیم، آیا از قدرت آن آزاد نشدیم؟ هرگاه ما واقعا این کار ساده را انجام دادهایم، از اجبار خطاهایمان محفوظ میماندیم. تفاوتی نمیکند که ممکن است ندادیم خدا چطور این را انجام میدهد. با در نظرگرفتن عدم توانایی مان در حفظ خودمان، این آشکار است که این قدرت او و نه از ماست.
ارتباط طبیعی (دعا)
اگر این حقیقت داشته باشد، چقدر ما خوشبخت هستیم که با دنبال کردن یک نیاز به چنین خدایی برای رهایی، هدایت و مهربانی برسیم. این چقدر امتیاز گرانبهایی است که در دایره تاثیرگذاری او، تحت هدایتاش قرار گرفت، اگر ما واقعا در 9 گام اول خود را با او وفق داده باشیم. و چطور دعاکردن برای این چنین فردی طبیعی است.
همانطورکه نفسکشیدن برای زندگی لازم است، دعا هم، نَفَس روح ماست. دعاکردن با برقراری ارتباط با خدا معنا پیدا میکند. همانطورکه صحبتکردن با دیگران در معاشرتی که همراه با ازخودگذشتگی است، مردم را به هم نزدیک میکند، دعاکردن هم مانند گفتگویی درونی است که با خدا داریم. دعاکردن یک واقعیت طبیعی است! همانطورکه باید راهرفتن در روشنایی و معاشرت سالم با دیگران را بیاموزیم، داشتن رابطۀ صحیح با خدا که مانند معاشرت سالم با دیگران است نیز باید آموخته شود.
بنابراین دعا چیزی بیشتر از خواستن هرآنچهکه به زندگی معنا میدهد و باعث رشد درونی یک شخص میشود، نیست. دعا و مراقبه در این مسئله مشترک هستند هردوی این روشها معنای واقعی اتحاد با خدا، تکامل، آرامش و آسایش را ارائه میدهند. درحالیکه مراقبه در معنای خاص، عبارتست از: سکوت و بازکردن درهای درون خود به سمت خدا. دعا، صداکردن با صدایی رسا یا ندایی درونی است، در هر موقعیت، مکان یا زمانی که باشیم. اغلب، دعا و مراقبه یکی میشود.
مراقبه (مدیتیشن)
چه کسی میداند اثراتی که زندگی ماشینی امروزی بر روح و روان انسان دارد چه میزان است؟ ثابت شده است مراقبه نهتنها برای ذهن و بدن انسان مفید است، بلکه یکی از بهترین روشهای طبیعی آرامکردن ذهن از آشفتگیهای روزانه است. آرامش ذهنی میتواند در مراقبه حاصل شود؛ حتی جدا از هر نوع دعا یا ارتباط مذهبی دیگر.
مراقبه بدون کارکردن ده قدم اول نمیتواند نتیجهبخش باشد و ما را به هدف برساند. اگر ما مراقبه را بدون سپردن آینده و زندگی خود به خدا انجام دهیم، با چه چیز ارتباط برقرار خواهیم کرد؟ بدون روبروشدن با اشتباهاتمان و پذیرفتن آنها، چگونه چشمان درون ما میتواند حقیقت را ببیند؟ بدون تمایل به درستکردن اشتباهاتمان، چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم خدا را بشناسیم؟ بعضی از ما معتادان جنسی مجبور بودیم مراقبه را در بدترین شرایط تمرین کنیم.
درحقیقت با مراقبهکردن با قسمت تاریک خودمان روبرو شدیم و بعد از همۀ اینها ما فهمیدم واقعاً چه هستیم.
مراقبه، نشاندهندۀ این است که بفهمیم ما واقعاً در درونمان چه هستیم. مراقبه نشان میدهد که آیا راه ارتباطی ما با خدا باز، شفاف، سالم و آرام است یا نه. اغلب اینگونه نیست؛ اما بستگی به آن دارد که چگونه مراقبه را یاد گرفته باشیم. مراقبه در طی زمان بهتر میشود. بهکندی آن را امتحان میکنیم، برای اولینبار فقط برای چنددقیقه و در دفعات بعدی وقتی فهمیدیم که برای ما سودمند است، زمان آن را طولانیتر میکنیم. ماهیت قدم یازدهم این است که خدا را در هر وسوسه، احساس، سختی، موفقیت، شکست، غم و شادی وارد کنیم و با منبع زندگی به اتحادی حقیقی برسیم.
کتاب سفید (صفحه ۱۳۶)
انجمن اعتیاد جنسی
یک پاسخ
تشکر فوق العاده