چطور خود ارضایی را ترک کنیم؟ | جدی ترین راه حل دنیا
در این نوشته (که یک نوشته ی واقعی از شخصی است که از لحاظ جنسی پاک است) قصد داریم شما را با راه حلی جدی برای ترک خود ارضایی آشنا کنیم، این روش که در این مقاله میخوانید بطور قطعی هزاران نفر رو از این بیماری نجات داده است.
برای من خودارضایی (استمنا) به معنای فرار از واقعیت است و مثل یک داروی مخدر روانگردان و روحیهگردان عمل میکند.
هر بار که این عمل را انجام میدادم بیشتر خودم را از همه جدا میدیدم و از تنهایی خود وحشت میکردم. با هر بار خود ارضایی یک بار دیگر جریانی آغاز میشود که نمیتوانم آن را کنترل و متوقف کنم، من در برابر ترک خود ارضایی ناتوان هستم .
محتویات
- اعتیاد به خودارضایی
- ترک خودارضایی
- رابطه جنسی با خود چیست؟
- خود ارضایی و اعتیاد عاطفی
- رابطه جنسی با خود، مخدر انتخابیام
- تجربه غیرممکنی که اتفاق افتاد
اعتیاد به خودارضایی
چرا به این نتیجه رسیدهایم که رهایی از هر گونه رابطۀ جنسی با خود (خودارضایی) جزئی ضروری از هوشیاری جنسی است؟
برای من خود ارضایی به معنای فرار از واقعیت است و مثل یک داروی مخدر روانگردان و روحیهگردان عمل میکند.
در ابتدا خود ارضایی (استمنا) جنبۀ ذهنی نداشت.
این احساس فیزیکی منجر به خالیشدن ذهن من و پناه بردن به خلوتگاهی شد که در آن از فکر و اندیشه دور بودم.
خیلی طول نکشید که خود ارضایی به صورت دوم در آمد و من بطور دائمی بوسیله تصورات کنترل میشدم و از تصاویر شهوت انگیز استفاده میکردم و در ذهنم با یک شریک جنسی مجازی رابطه برقرار میکردم.
نمیدانستم که برقرار کردن رابطۀ جنسی با شخصی در درون خودم، باعث میشود که از خودم جدا شوم.
هر بار که این عمل را انجام میدادم بیشتر خودم را از همه جدا میدیدم و از تنهایی خودم وحشت میکردم.
با هر بار خود ارضایی یک بار دیگر جریانی آغاز میشود که نمیتوانم آن را کنترل و متوقف کنم. درست مثل الکلیهایی که با نوشیدن اولین لیوان مشروب، مست شده و دیگر نمیتوانند خوردن را متوقف کنند.
یک عضو دیگر میگوید:
من حتی قبل از شروع خود ارضایی خودم را مانند مشروب خواران مییابم.
یعنی اولین فکر شهوت آلود مشابه اولین لیوان مشروب عمل میکند.
شهوت مثل یک مادۀ مخدر در خون من عمل میکند و مرا وادار به خود ارضایی میکند. من قبلا این جمله را در AA شنیده بودم که خوردن مشروب آخرین کاری است که من در یک لغزش انجام میدهم. خودارضایی یک نتیجه است و شهوت مسئله اصلی و پنهان است.
کتاب بهبودی ادامه دارد (صفحه ۱ و ۲)
ترک خودارضایی (استمنا)
ناامیدی در اثر خودارضایی
من در حالت ناامیدی به انجمن معتادان جنسی گمنام آمدم، درست در موقعیتی که فقط چند ماه دیگر تا یک مرگ غیرمترقبه و ناگوار فاصله داشتم.
باید کارهای خطرناکی را که انجام میدادم را متوقف میکردم. من باید این کار را انجام میدادم. اما در اولین جلسه SA، آنها به من گفتند، باید خودارضایی را (متوقف) ترک بکنم، و من شوکه شدم!
در دیدگاهی که جهان را با آن مینگرسیتم در آن زمان، آن (خود ارضایی) تنها چیزی بود که مرا از انجام کارهای بسیار بدتر نگه میداشت.
به نظر میرسید خودارضایی میتواند برای مدتی تمناها و خواستههای مرا محصور و محدود کند. فکر میکردم ترک خودارضایی یا متوقف کردن آن فقط باعث سختتر شدن انجام کارهای خطرناکتر میشود.
اما اعضای SA برایم توضیح دادند رفتارهایم واقعا بیماریام را تغذیه میکنند، و اینکه آنها موجب تحریک مخدرهای درونیام میشوند که مرا همچنان در مشکل نگه میدارند. بنابراین من در حالت ناامیدی متوقف شدم.
اما این مشکل دیگری را ایجاد کرد. بدون رهاکردن خود ارضایی، مطمئن بودم زندگیام واقعا سخت خواهد بود.
قبلا برای ترک کردن تلاش کردهبودم، و ترک کردن فقط هر چیزی در زندگیام را بدتر کرده بود. من حساس، عصبی و مضطرب راجع هر کسی و هر چیزی میشدم.
در همه اوقات احساس محرومیت میکردم. این چطور ممکن بود که من بدون عادتم زندگی را بگذرانم؟
یک هفته بعد، هنگامی که در حال خواندن کتاب معتادان جنسی گمنام (کتاب سفید) بودم، مطلبی را در صفحه ۸۸ دیدم که اشاره کرده بود به «هوشیاری عاطفی».
چشمانم را بازتر کردم و یک ماژیک لایت یافتم تا آن واژهها را علامت بزنم. این همان چیزی بود که من میخواستم. ایده هوشیاری جنسی خالص و ترسناک به نظر میرسید.
آنچه من نیاز داشتم یک شکلی از هوشیاری عاطفی بود که باعث تغییر نگرشهایم به سمت زندگی شود و آرامش را بر پایه یک زندگی روزانه برایم ایجاد کند.
زندگیام بهتر شد وقتی برنامه SA را دنبال کردم
خوشبختانه، در سال بعد از آن، من واقعا آنچه را که برنامه SA برایم انجام میداد را یافتم، و هر یک سالی که در انجمن SA بودهام زندگیام بهتر شده است. با گذشت چند سال از این موضوع، چیزهای اطرافم همچنان در حال بهتر شدناند، و همینطور من به مسیرم برای زندگی با توجه پیشنهادات 12 قدم SA ادامه میدهم.
بهبودی ارزش هر دردی را دارد که من از طریقاش به هوشیاری نخستین برسم.
تجربه اعضا:
رابطه جنسی با خود (خود ارضایی) چیست؟
عبارت «رابطه جنسی با خود» برایم کمی مبهم به نظر میآمد، وکیلی که در هوشیاری جنسی هم درصدد متخصصشدن بود.
وقتی به SA پیوستم، متوجه شدم این چهار واژه به معنی «خودارضایی» است، که واقعا یکی از بُروزهای مشخص بیماریام بود. بنابراین در ابتدای بهبودی، «رابطه جنسی با خود برقرارنکردن» به معنی «خودارضایی نکردن» بود. بسیار خوب.
یک بُروز دیگری از بیماریام بودن در کلوبهای رقص بود.
من میتوانستم زندگیام را تعطیل کنم و ساعتها به یک کلوب رقص بروم و شهوت کنم اما خود را هرگز به صورت جنسی لمس نکنم.
آیا این برای من به معنای هوشیاری در SA بود؟ اینجا زمانی بود که در یک دادگاه عالی در درونم راجع این موضوع استدلال میکردم که من هرگز خود را لمس نکردم، پس «به صورت تکنیکی» هوشیار هستم.
راهنمایم از من پرسید آیا اگر من هر روز یک رفتار خاص جنسی را انجام دهم اما هرگز برونریزی جنسی (ارگاسم) نداشته باشم، هوشیارم؟ (مثالی از رفتارهای جنسی گذشته خود زد).
در اینجا فورا بیعقلی خودم را با آن چیزی که راهنمایم گفت، دیدم. من مهارت خوبی در وارسی اشکالات دیگران دارم، اما این قابلیت را در مورد بررسیکردن خودم ندارم.
دیدن ناهوشیاری در رفتاری که راهنمایم برایم گفت، آسان بود، اما مشاهده ناهوشیاری در رفتار بیعقلانه خودم کار سختی بود.
بدین علت است که چرا من به تنهایی نمیتوانم هوشیار شوم و خود به ترک خود ارضایی بپردازم؛ من به انجمن و راهنما نیاز دارم تا بیعقلی مرا به من نشان دهند. و خدا از طریق اینها بر روی من کار میکند.
بعد از گذشت سالها از بودنم در SA، به این واقعیت رسیدهام شهوتکردن و رفتار اجباری جنسی، انجام برونریزی جنسی نیست.
وقتی یک رفتار اجباری جنسی را دنبال میکنم، اگر واقعیت را بگویم، برونریزی جنسی در واقع بدترین بخش آن است؛ زیرا تخدیر شهوت برایم از بین میرود.
حالت تخدیر در شهوتکردن وجود دارد. جایی که اعتیادم میخواهد در آنجا زندگی کند، از لحظه واردشدن حقه شهوت به ذهنم، تا لحظه برونریزی جنسی است.
در این حالت معتادکنندهام، این زمان ممکن است از چند دقیقه تا یک هفته یا حتی بیشتر طول بکشد. طرح رفتارهای غیرعادی جنسی، نگهداریام در این مکان است – جهان تاریک شهوت مطلق.
بدینترتیب این بسیار ضروری است که در بهبودیام با راهنمایم صادقانه درباره شهوتکردنهایم و رفتارهایم صحبت کنم. هوشیاری من پیروی از برخی توصیفات تکنیکی نیست، بلکه آن درباره پیروی از یک روش روحی است.
خودارضایی، صرف کردن زمان در یک کلوب رقص، مشاهده پورنوگرافی (فیلمهای مستهجن)، جستجوی تصاویر عاشقانه جنسی، پرسهزنی در پارکها به امید یافتن فرد یا یک موقعیت جنسی، و یا زدن حرفها و بحثهای جنسی، همه راههایی هستند که باعث تحریک و بهم ریخته شدن من میشوند. همه اینها مرا وارد محدوده شهوت میکند، همانجایی که اعتیادم میخواهد من در آنجا زندگی کنم.
مهمترین بخش حرفهایم در اینجا صحبتکردن با راهنمایم و دیگران درباره افکار خراب و عجیب و غریب در ذهنم است .
خوب است اجازه دهم من که یک وکیل هستم، موضوعام را از یک عضو هوشیار بپرسم، و نه آنکه آن را در دادگاهی در ذهنم بررسی کنم. اگر آن را برای خودم نگهدارم، رفتارهایم را توجیه و تفسیر عقلانی خواهم کرد.
اما وقتی آن را از ابر ذهنم بیرون میآورم، معمولا میتوانم خبر دیوانگیام را بشنوم، و راهنمایم یا دوست بهبودی اغلب خواهند گفت، «واقعاً؟ به نظرت این ایده خوبی؟؟!»
تا اینجا داستان یکی از اعضای انجمن sa (معتادان جنسی گم نام را خواندید) که در مورد ترک خود ارضایی تجارب خودش را به ما انتقال داد.
همانطور که مشخص است ما نیز مانند الکلی های گم نام از یک برنامه بهبودی 12 قدم استفاده میکنیم و فقط برای امروز برای ترک خود ارضایی تلاش میکنیم.
ما برای گرفتن نتیجه از یک راهنما کمک میگیریم، راهنما کسی است که از ما پاکی بالا تری دارد، و قدم های انجمن را تا حدی گزرانده است و توسط خود ما انتخاب میشود، راهنما هیچ هزینه ای جهت راهنمایی هایش از ما دریافت نمیکند .
این گونه است که ما به لطف پروردگاری که خود درک میکنیم در جهت ترک خود ارضایی تلاش میکنیم و اگر او بخواهد ما نجات پیدا میکنیم.
البته گفتنی است که انجمن معتادان جنسی گم نام متصل به هیچ نهاد مذهبی و یا سازمانی نمیباشد؛ ما از طریق کمک های داوطلبانه خو کفا هستیم .
حال به تجربه ی یکی دیگر از اعضا در جهت بهبودی از شهوت میپردازیم .
خودارضایی و اعتیاد عاطفی
جوان و پاك در SA
من یک پسر جوان با هجده سال سن و یک معتاد جنسی هستم که تاکنون با فردی رابطه جنسی جسمی نداشتهام.در سال ۱۳۸۵ وارد جلسات SA شدم. نگران بودم در اين جلسات پذيرفته نشوم زيرا من هرگز رابطه جنسی جسمی با فردی نداشتهام. اما در جلسه اول اطمينان پيدا كردم كه به مکان درستی آمدهام.
خودارضایی، تصورات عاشقانه و عاطفی
اعمال جنسی من با خودارضایی (استمنا) شروع شد.
تمایلات جنسی من نیز با تصورات واهی و عاطفی و عاشقانه شروع شد.
در واقع این اوهام، باعث شـدند از خودم رفتارهای جنسی نشان بدهم. زمانی كه در کلاس پنجم بودم، خیلی پیشتر از اینها به فكر و خیال درباره دخترها و تصور ارتباط با آنها اعتیاد پیدا كرده بودم.
با اولین دختری که مرتبط شدم، به او ایمیل زدم و ایمیلم را با این جمله به پایان بردم «دوستت دارم». به محض اینكه این ایمیل را برایش فرستادم احساسی شبیه فساد و گندیدگی داشتم.
روابط ما به این سمت و سو نمیرفت اما من احساس میكردم مجبورم این جملات را بنویسم. در عرض دوازده دقیقه سیزده بار به اینترنت وصل شدم تا ببینم كه او جواب ایمیل مرا داده است یا نه! درآن دوران هر دوی ما، هزینههای زیادی را متحمل شدیم.
به اینترنت وصل میشدم و روابط سطحی را دنبال میکردم. وقتی مادرم قبض تلفن را دریافت كرد، از من پرسید چرا این قدر به اینترنت وصل میشوم و وقت زیادی را صرف اینترنت میكنم؟ اما نمیتوانستم این عادت را ترک كنم.
ایمیلم را چك میكردم، و بعد از آن احساس بدی داشتم كه چرا بطور مداوم این عملها از من سر میزند. از اینترنت بیرون میآمدم اما دو مرتبه وصل میشدم تا ایمیلم را چك كنم. این رفتارها مثل كَنه به من چسبیده بودند.
با حلقهای از دخترها مرتبط شده بودم و تمام مدت خودارضایی میکردم.
به طور مداوم به دخترها فكر میکردم. میخواستم توجه آنها را جلب كنم اما نمیدانستم چطور باید رفتار كنم. همین امر باعث شده بود گاهی اُمُل لقب بگیرم. نمیتوانستم خودم را تغییر دهم. تمایلاتی شهوانی داشتم، و نمیتوانستم این تمایلات را ارضاء كنم.
مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر
در سال هفتم تحصیلی به مشروبات الكلی و مصرف مواد مخدر روی آوردم. به نظرم آمده بود این مخدرها میتوانند به من كمك کنند.
بالاخره توانستم به حس خونسردی و بیتفاوتی برسم. اما اینها به خاطر مصرف مشروبات الكلی بود. بعد از این حس کردم دیگر فکر رابطه جنسی و تخیلات برایم آسانتر شده است. رفتارهای جنسی و مصرف مواد مخدر با هم تركیب شده بودند.
در سال هشتم، رابطه جنسی (سكس) به مقدار خیلی زیاد در ذهنم بود، و مشروبات الكلی تأثیر مستقیمی بر ذهنم میگذاشتند.
اعتیاد به مشروبات الكلی به طرز عجیبی به سرعت در من پیشرفت كرد. همینطور كه جنون در من حادتر میشد، بیملاحظگی و بیپروایی در رابطهام با مردم نیز در من شدت مییافت. دیگر از آن بچه خوب و دوست داشتنی والدینم فاصله گرفتم، به خواسته های مادرم توجه ای نشان نمی دادم و خیلی سریع به موجودی غیر قابل كنترل تغییر حالت یافتم.
به خاطر مصرف مشروبات الكلی با مشكلاتی مواجه شدم. مشروب میخوردم و خودارضایی میکردم.
به انسانی متفاوت و تشنجی مبدل شده بودم. در مدرسه همه مرا به هم نشان می دادند. یكبار بی دلیل با فردی دیگر در مدرسه دعوا كردم و به صورتش مشت محكمی زدم. من عصبی و خشن نیستم؛ بلكه تنها احمق بودم.
از مدرسه فرار كردم چون نمیخواستم به اتهام مصرف مشروبات دستگیر شوم.
خانواده
بدترین قسمت این ماجرا مادرم بود. برادرم بسیار عمیق تر و بحرانی تر از من گرفتار مواد مخدر و مشروبات الكلی شده بود.
خانواده ام تصمیم گرفتند كه او را بـه مركز درمانی با هزینـه بالا بفرستند. آنها این مقدار پول را در دست نداشتند اما از پولی كه از مزایای بازنشستگیشان بود برداشت كردند.
من به این فكر نمیکردم كه برادرم باید نجات پیدا كند؛ بلكه در فكر این بودم كه دیگر نمیتوانستم با او مشروب بخورم.
در دفتر كارم بودم مادرم داخل شد، تا آن زمان من فرزند خوبی برای آنها بودم، اما وقتی او فهمید كه من هم مشروبات الكلی مصرف می كنم بطری را شكست و زارزار گریست.
من هیچ توجه و پروایی نداشتم. امروز نمیتوانم تصور كنم كه مادرم بیاید و آن اتفاق دوباره بیافتد. آن روز من هیچ احساسی در مقابل اشكهای مادرم نداشتم. به مادرم گفتم: مادر بس است دیگر، این موضوع آنقدرها كه فكر میكنی بزرگ نیست! من نادان بودم. اما همان لحظه هم تا حدودی تشخیص می دادم كه مشكل دارم.
بدین ترتیب بعد پنج یا شش ماه مصرف مواد مخدر، دیگر بالاخره كارم به مركز درمانی سرپایی كشید. هدف من این بود كه مهمترین بیمار سرپایی آنجا باشم، در رفتارم بهبودی بیشتری احساس میکردم.
من در آنجا پیشرفت كردم. پس از آن به اتفاق والدینم به مراسم مذهبی میرفتم. حضور در این مراسمهای مذهبی كمك زیادی به من کرد.
حدود هفت ماه بعد، برادرم از مركز درمانی كه یك سال در آنجا بود، بازگشت.
كمتر از دو هفته بعد از بازگشتش، شبی به مهمانی رفتیم و تصمیم گرفتم كه دوباره مواد مخدر مصرف كنم.
به نوشیدن مشروب دوباره ادامه دادم. در اعماق وجودم می دانستم دلیلی برای این كار ندارم. من خانواده، پدر و مادر خوبی دارم. آنها شبانه روز به سختی كار می كردند تا زندگی خوبی را برایم فراهم کنند.
احساس بدی داشتم، با خود فكر میکردم «باید فرزند خوبی برایشان باشم، اما فقط مایه دردسر و پاپیچ آنها هستم. نباید به این عملها دست بزنم». اما نمیتوانستم اعمالم را كنترل کنم. هر روز خود ارضایی میکردم.
چون مادرم خط اینترنت را مسدود میكرد، هیچگاه نمیتوانستم زیاد به سراغ عكسهای مستهجن اینترنت بروم. اما در عوض میرفتم و مجلات جنسی تهیه میکردم. خود ارضایی و خیالات شهوانی و هوس بالاجبار، مرا احاطه كرده بودند و عاقبت مرا به عمل به چنین كارهایی وا میداشت.
در مراسمهای مذهبی شركت میکردم. چهره معصوم به خودم میگرفتم. در تمام مدت نقش بازی میکردم. فکرم را به یاد میآوردم كه با خود میگفتم: «یك چیز در اینجا اشتباه است».
تصورم این بود که اگر بیشتر در مراسمهای مذهبی شرکت كنم، نجات مییابم. خودم را متعصب مذهبی نشان میدادم.
یافتن بهبودی | ترک خود ارضایی
خود ارضایی هایم تاثیر بدی بر روانم گذاشت.
بعد از اینكه خود ارضایی میکردم، دیگر آنروز از ارتباط برقراركردن با دنیای بیرون ناتوان بودم. بر سر مسایل ریز و بیاهمیت به شدت عصبی میشدم.
در نتیجه عصبانیتم را بر سر والدین و برادرم خالی میکردم. روز به روز حالت های عصبی در من رشد بیشتری میکرد.
زمانی به هرزه نگاری مشغول بودم و موقعی بود كه در مغازهای كار میکردم. تصورات شهوانی و عاشقانه را در مورد مشتری هایم داشتم. مثلاً به ذهنم میآمد كه آن دختر به ازدواج با من علاقه مند است.
هر بار كه خود ارضایی میکردم بیشتر از خودم خجالت زده میشدم. میدانستم مرتكب كار بدی شده ام. و میگفتم چرا ایمان و مراسم دینیام، به كمك من نمیآیند؟
میدانستم اتفاقات بدی که گرداگرد زندگیام رخ میدهد، از اعمال جنسیام نشأت می گیرند. به دلیل اعمال شهوانی كه از من سر می زد امكان پاك ماندن در AA و دوری از مواد مخدر برایم ممكن نبود.
آگاه بودم كه خودارضایی برای مدت طولانی بسیار مضر است. تنها یك راه برگشت وجـود داشت.
به یاد دارم كه در یک مركز درمانی، مشاورم، انجمنی به اسم SA را به من معرفی كرد. این اتفاق همیشه در ذهنم تداعی میگردد. آن زمان با خودم گفتم «شاید من به این دوازده گام كه در مورد مسایل جنسی است نیاز دارم».
سپس در اینترنت به جستجوی سایت SA پرداختم و تعداد بیست سوال مطرح شده در این سایت را مطالعه كردم.
با وجود اینكه اكثر سوالات به مسایل من مربوط میشد اما فکر کردم «نمی دانم، من تا به حال هیـچ وقت رابطه جنسی با کسی نداشتهام!».
به طور كامل همه چیز را انكار میکردم. با شـماره ای كه در سایت بود تمــاس گرفتم و بعد از آن در جلسات شركت کردم و امید وار بودم در ترک خود ارضایی موفق شوم
پس از اولین روز مشاركت در جلسه، احساس سبكی خیلی زیادی داشتم. آن چیزی كه من در مراسمهای مذهبی و در درون خود در پی آن بودم، در SA یافتم.
سلامتی را احساس میکردم. در آنجا بسیاری از اعضا از اتفاقاتی كه در زندگیشان افتاده بود صحبت می كردند. من هم داستان زندگیم را برایشان تعریف كردم. زمانی كه فهمیدم در جلسه همه می دانند كه من معتاد جنسی هستم بسیار خوشحال شدم، و با خود گفتم (پس می توانم باز هم به خود ارضایی ادامه دهم!)
من همچنان در جلسات شركت میکردم اما چند ماه بعد همه چیز برایم دشوار شد. راهنمایم به من گفت: «بجای اینكه بهتر و بهتر شوم، بدتر و بدتر شدهام».
حالِ درونیم دگرگون شد، چون حالا در همهی ساعات خودارضایی (استمنا) میکردم. بیش از پیش احساسات بدی را تجربه میکردم. نسبت به نزدیکانم و حتی حیوانات هم شهوت داشتم. فكر اینكه به نزدیکانم هم حس شهوت دارم، برایم بسیار منزجر كننده، هولناك و بد بود.
در سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۶)، با خانواده ام به كنار دریا مسافرت كردیم. برای مدت سه روز قبل از سفـر پاك بودم. راهنمایم برنامه ای برای مدتی كه در سفر بودم برایم تنظیم كرد، اما من به هیچ كدام از آنها عمل نكردم.
هر روز با خودم ور می رفتم، به طوری كه آن چند روز سفر و استراحت را به كام خود تلخ كردم. من باید زمانی را برای زندگی كردن می داشتم. پدر و مادرم مخارج زیادی را متحمل میشدند و غذاهای مفصلی ترتیب می دادند.
من هر صبح یك فنجان قهوه ی رایگـان را به همه چیز ترجیح می دادم. ما درست در منطقه ای كنار دریا اقامت داشتیم و من هر صبح به حد وحشتناكی در خودارضایی و شهوت مستغرق بودم. بی دلیل با پدر و مادرم پرخاشگری میکردم.
كنار دریا دراز میکشیدم اما در ذهنم به شهوت می پرداختم. دلم نمی خواست اینكار را انجام بدهم. سعی میکردم با راهنمایم تماس بگیرم اما این اتفاق نمی افتاد. به اینترنت وصل میشدم تا با فــردی هوسران و شهوتران ارتبــاط برقرار كنم.
بعد فكر میکردم «من نمی توانم چنین كاری را انجام دهم»، بلند میشدم و به اتاق نشیمن می رفتم و با فردی در آنجا هم صحبت میشدم، ولی باز بر می گشتم.
اجراکردن برنامه
وقتی از سفر بازگشتم، شروع به شركت در جلسات تلفنی كردم، رفته رفته وضعیتم بهتر شد. جلسات تلفنی به ساعت محل سكونت من ۴:۳۰ تا ۵:۳۰ صبح برگزار میشد. با وجود این من هر روز در جلسـات شركت میکردم.
آخرین روز لغزشم، همان آخرین روز سفرم بود. در ادامه مرتب با راهنمایم در تماس بودم و عملاً صداقت را پیش گرفتم.
وقتی احساس میکردم ممكن است لغزش كنم، بلافاصله با راهنمایم تماس می گرفتم و حالـم بهتر میشد.
با خودم میگفتم «باید این رویه را در پیش گیرم، یعنی هرگاه احساس بدی دارم، با راهنمایم تماس بگیرم».
بسیار ساده بود. من احساس بدی داشتم، با راهنمایم تماس می گرفتم بعد احساس خوبی پیدا میکردم.
در حال حاضر هم این روش برایم كار میکند و آن را ادامه می دهم.
بعد از آن قدم ها را شروع كردم. وقتی قدم یك را تمرین میکردم احساس میکردم كه انســان جدیدی شده ام؛ گویی دیگر آن حس شرمندگی در من از بین رفته بود.
این موفقیت بسیار برایم ارزشمند بود. در رابطه با غلبه به تخیلات و اعتیاد به روابط (اعتیاد عاطفی) نیز اقداماتی را انجام دادهام.
تخیلات همان چیزی است كه به شهوترانی من سوخت می رساند، و من نیاز دارم از شخصی كمك بخواهم چون به تنهایی از عهده ی غلبه بر آن بر نمیآیم؛ من نیاز دارم كه كسی به كمكم بیاید.
در حال حاضر، اگر در دانشكده مجذوب دخترها شوم با راهنمایم در این باره صحبت میکنم. مجذوب تعداد زیادی از دختر ها می شوم اما می توانم با راهنمایم سخن بگویم و همین امر كمكی برای من محسوب می شود.
اكثر ما معتادان جنسی تمایل داریم فكر كنیم كه اگر پاك هستیم باید از همه چیز به جهت اینكه ما را از برنامههایمان دور نكند، دوری كنیم.
اما من به این نتیجه رسیدهام كه هر چه بیشتر در اجتماع فعالـیت كنم و كارهای دشوار را با دانــش و صداقت انجام دهم، بیشتر مجبور می شوم در جلسات SA شركت و آن را دنبال كنم. من باید همه چیز را در لحظه واگذار كنم تا آن چیز به بار بنشیند. همیشه میوه ای برای به بار نشستن وجود دارد.
من جوانم و از یك چیز بسیار خوشحال و سپاسگزارم كه ازدواج نكردهام، و فرزندان طلاقی را به جامعهام تحویل نداده ام.
پیش پای خود آیندهای را دارم كه میتوانم به ازدواج و تشكیل خانواده فكر كنم. این یك هدیه است.
من از خداوند بزرگ بابت ترک خود ارضایی متشکرم از اینکه مرا به SA رهنمون كرد، جایی كه میتوانم تمامی كمكهایی كه نیاز داشتم و دارم را از آن دریافت كنم، سپاسگزارم. خداوند به من مجال پرداختن به موسیقی را هم داد. اکنون یك آهنگسازم.
موسیقی هم یكی از مواردی است كه مرا در غلبه بر اعتیاد به تخیلات كمك كرده است.
امروز قدردانی من، از همه انسانها ست. افرادی كه مرا میشناسند، میدانند چیزهایی كه بشدت از آنها واهمه داشتم، اکنون برایم گرامی شدند.
وقتی مادرم را می بینم، میگویم «چه مادر خوبی دارم!». به این باور دارم. دیگر اجباری در كارم نیست كه تظاهر به دوست داشتن كنم.
به خانه میروم و والدینم را علیرغم كمی و كاستی شخصیتیشان دوست میدارم. هر كدام از ما حتما كاستیها و ضعفهایی در شخصیت خود داریم، اما همانطور كه SA به من فیض و بركت بخشید، من نیز در قبال تمامی انسانها بخشش را پیشه میكنم.
در SA به من گفتند: «شما جوان و پرانگیزهاید و ما خوشحالیم شما اینجا هستید.» من هم میخواهم همینطور بخشش و بركت را به دیگران ارزانی دارم.
امروز، بخاطر پاكیام بی نهایت سپاسگزارم، و میدانم یكی از جوانترین اعضای SA ام. بخاطر فرصتی كه برای در میان گذاردن داستـان زندگیم، به من دادهاید، نهایت قدردانی را دارم.
داستان اعضا – نشریه وعده بهبودی دی ماه ۱۳۸۶
رابطه جنسی با خود، مخدر انتخابیام (خود ارضایی)
رابطه فرحبخش
من با دو دیدگاه دینی سنتی متفاوت بزرگ شدم، و در فهم در حال تکاملام از جهان، رویکردی گزینشی را پیش گرفته بودم. اخلاقیاتام حول محور مباحث عدالت اجتماعی و محیطی ساخته شده بود، در حالی که کل قلمرو جنسیت و تمایلات جنسی را چیزهایی به شمار میآوردم که تشخیص شخصی من است و تا جایی آنها را دنبال میکنم که آسیبی ایجاد نکند.
برای بیشتر مدت جوانیام (نه همه جوانی) رابطه جنسی با خود (خودارضایی)، مخدر انتخابیام بود. خوب به نظر میرسید.
آسودگی خوشایندی از مسائل آزاردهنده جهان ایجاد میکرد. آن به ایجاد بیحسی برای سختی تصمیمگیریهای دشوار بیپایان در محیط کارم کمک میکرد و دردهای عاطفی را ساده میساخت – چه آنهایی را که میدیدم و چه آنهایی که در زیر سطح آگاهیام قرار داشتند.
اما با وجود اینکه مشکلی با این رفتار اجباری به نظرم نمیرسید، میتوانستم ببینم، حداقل تا حدی، که آن خدمتی به من نمیکند.
زندگی مشترک
وقتی ازدواج کردم و فرزندانی داشتیم، در شرایط مطلوب خودم بودم. پس از اینکه خودم در یک خانواده بزرگ رشد کرده بودم، احساس بسیار خوبی از بودن در این زندگی جدیدم داشتم.
برقراری رابطه جنسی با همسرم را دوست داشتم، اما همیشه احساس میکردم آن به اندازه کافی اتفاق نمیافتد. باز هم به مخدرم – رابطه جنسی با خود (خود ارضایی)، بازگشتم.
گاهی اوقات تنها برای تفریح، اما به شکل پیشروندهای، این باعث دورشدنم از پاسخگوییها، تصمیمهای دشوار و دردهای عاطفی میشد.
اخلاقاً، خوشحال بودم تنها ۱۰ تا ۱۵ دقیقه زمان برای این کار اختصاص میدهم، اما وقتی این به یک ساعت، دو ساعت، یا کل عصر کشید، میتوانستم ببینم این یک مشکل است.
متوجه شدم رابطهام با همسرم برایم آزاردهنده است. درک میکردم من از نظر عاطفی غایبم، زودرنج و بهمریختهام – اما در همان زمان میخواستم آن خصوصیات را به او بچسبانم، و او را مانند خودم ببینم.
دیدن تاثیرات ناپیدا
بعد از این توجهام به تاثیرات ناپیدا و جداگانه گرداگرد عمل جنسی اجباریام معطوف شد. روزهایی که خودارضایی کرده بودم، همسرم وقتی از محل کار خود به خانه میآمد، بلااستثنا عصبانی بود.
اول فکر کردم مشکلی در تعاملمان وجود دارد، اما هر دویمان میدیدیم این حالت واقعا وابسته به رسیدن او به درب خانه بود؛ با فاصله تقریبا چند اتاق از دفتر کار خانگیام قبل از اینکه حتی یکدیگر را ببینیم.
من برای فرار از مسئولیت و درد، در واقع خودم را در میان چیزهایی پنهان میکردم، و او نیز وقتی به خانه برمیگشت حالش خوب نبود و میخواست خودش را در میان جامهای قرار دهد و ناخوش بود.
عصبانیت و ناراحتی او، به طور ثابتی، به طرف من هدایت میشد. او دلیل اصلی ناراحتیاش را نمیدانست، و هر جا میشد و با هر بهانهای آن را خالی میکرد، و مشخصا این به طرف من سرازیر میشد.
من میدانستم، و میتوانستم ببینم رابطهای دقیق بین این وضعیت و انکار من در مورد رفتار اجباری جنسیام وجود دارد.
تلاش کردم در ترک خود ارضایی موفق شوم ولی به طور قابل پیشبینی، مکررا شکست خوردم.
زود شروعکردم به اینکه به همسرم بگویم نشانهها و علت عصبانیتش را میبینم، زیرا این در دسترسترین کار ممکن بود.
او همچنان عصبانی و ناراحت میشد ، و اینبار دو برابر قبل، چون من دردها و گرفتاریهایم را باز هم بر روی او خالی کرده بودم ، اما اینبار او حداقل میدانست چرا عصبانی و ناراحت است، و من هم با این کار، توهین به او را اضافه به این مشکل نمیکردم و میگذاشتم او راه خود را برای تخلیه عصبانیت بیدلیلش (بدون علت آشکار) بیاید.
اکنون خود ارضایی (استمنا) کردن برایم تبدیل به یک مشکل شده بود.
اما هنوز آن را ترک نمیکردم. نمیتوانستم. هر وقت بخشی از من در درد یا ناراحتی قرار میگرفت میخواستم به یکباره از آن رها شوم، و بنابراین مشخصا خود ارضایی در اینجا برنده میشد.
به جستجوی کمک از مشاوران و درمانگران متفاوت برخاستم، و به نتیجهای نرسیدم. در واقع اینطور نبود که کلا اینها بینتیجه باشد. اگرچه خود ارضایی کردن متوقف نمیشد، اما تا حدی فروکش میکرد، و در فرایند دقیقتر نگاه کردنم به خود چیزهای زیادی یادگرفتم که در سالهای آینده به من کمک کرد. تلاش برای بدست آوردن سلامتی و دیدگاههایی که در آن فرایند شخصی برایم ایجاد شد، به شکلهای مختلفی برایم ارزشمند بود.
اما هنوز نمیگذاشتم، یا نمیتوانستم بگذارم خود ارضایی برود.
با نگاهی به آن در بیرون از خودم، میدانستم خود ارضایی اثرات بیوقفهای بر همسرم و زندگی شخصیام دارد. آن به آهستگی و به شکل ناپیدا، در حال از خراب کردن پایههای زندگی مشترکم بود، اما باز هم گاهی چندان مهم به نظر نمیرسید.
نمیتوانستم حتی دقیقا بگویم چرا، اما ناراحتیها و سوتفاهمهای آزاردهنده متقابلی بین من و همسرم وجود داشت، که من اگر نمیتوانستم با او ارتباط برقرار کنم، او خانه را، وقتی فرزندانم در دانشگاه بودند، ترک میکرد.
یافتن راه حل
پنج سال قبل، پزشکی پیشنهاد داد تا من به مشاوران و درمانگران اعتیاد جنسی مراجعه کنم.
شما خواهید خندید اما من شوکه شده بودم. همه رفتارهای اجباری جنسیام در گذشته، همه علامتها و نشانههای معمول؛ و من هنوز در انکاری عمیق بودم.
اما این مشکل همسرم بود. من با غریزه جنسی و سکس راحت بودم! مشخصا اینگونه نبود.
بعد از شرکت در چندین جلسه مشاوره تقریبا بینتیجه، وقتی تقریبا هیچ چیزی بدست نیاورده بودم و دکتر مجوز سلامتیام را به من داده بود!
همسرم سایت SA را پیدا کرد و به من گفت آن را بخوانم. با ناراحتی آن را بستم، در حالی که او همچنان در اتاق با من بود.
وقتی او رفت، صفحه را مجددا باز و شروع به خواندن آن کردم و خود را در آن کلمات یافتم. به آدرس ایمیل سایت پیام دادم، و بعد از مدت کوتاهی تاخیری که بوسیله انکار مشکلاتم ایجاد شد، خودم را در جلسات SA دیدم.
با رفتن به جلسهها، خواندن نشریهها، پیروی از پیشنهادهای راهنما (همیار) و راهنمایی (همیاری) دیگران، هدایایی بیاندازه را بدست آوردم و در جهت ترک خود ارضایی و یک زندکی بهتر تلاش کردم. برای اولین بار در زندگیام، مرزهایی جسمی، جنسی و گفتاری را در روابطم یافتم و وسیلههایی برای هوشیار بودن در این مرزها بدستم رسید.
اگرچه هنوز در مقابل برخی پیشنهادهایی که در برنامه به من میرسد، مقاومت میکنم، اما متوجه شدهام این پیشنهادها بهترین امکان را برایم برای رد شدن از گام ۴ و رهایی از اثر آسیبهایی که به من وارد شده، فراهم میکند.
فرزندانم همچنان بیشتر اوقات در دانشگاه هستند، اما اینبار من خوشحالم که بگویم شکاف غیرقابل اجتناب ایجادشده در زندگی مشترکم، یک روز در هر زمان، شروع به ترمیم و برگشت به یک رابطه گرم و امن کرده است.
از طریق لطف نیروی برتر و انجمن مردان و زنانی که مرا با روشنایی تجربه، نیرو و امیدشان، راهنمایی کردهاند، یاد گرفتهام چگونه «اینجا باشم».
اکنون در بیشتر زمانها، میتوانم «اینجا باشم»، برای همسرم، برای فرزندانم، کارم و اجتماع اطرافم.
قدردانی برای آنان که پیش از من در این راه قدم گذاردند و درباره موفقیت تدریجی حرف زدند تا کاملبودن. در مورد این غالبا کشمکشی وجود دارد. هنوز هم گاهی با حرفهای تند همسرم اذیت میشوم؛ در موقع تعاملات کاری پرکشمکش، هنوز حالتی تدافعی در چهرهام پیدا میکنم؛ هنوز هم اجازه بودن ترسهایی درباره امنیت مالی و سرنوشت بشریت در این کره خاکی را در درونم میدهم و صلح درونیام را بهم میریزم.
اکنون اما، با وجود این «هنوز» هایی که گاهی دنبال میکنم، مرزهای دقیقی برای اینکه چطور با دیگران یا مسائل تعامل کنم، دارم و همینطور حلقهای از دوستان فوقالعاده و کمککننده که با تماس با آنها و صحبت درباره مشکلاتم، میتوانم از درد و احساسات آزاردهنده رها شوم و واکنشهای ناشی از شهوتم را بررسی کنم.
این هنوز برایم شگفتانگیز است که اگر حتی درباره آنها در تمام مدت فکر کرده باشم، عمل ساده تماس با یک عضو دیگر و صحبت درباره واقعیتم، چنین نیرویی برای تعادل ذهن و هیجاناتم (عواطفم) ایجاد میشود.
هر صبح، در کنار تخت خوابم زانو میزنم و از خداوند برای فهمام از هدایتی که او برایم دارد، سپاسگزاری میکنم.
این به من حضورش را یادآوری میکند؛ و تا شب هوشیار نگاهم میدارد. سپس، دعایم را قبل از رفتن به رختخواب در انتهای هر روز، تکرار میکنم. با آن نگاه گزینشی من، پیروی از راهکارهای راهنمایم برای زانو زدن برای دعا، عجیب به نظر میرسید؛ شبیه شرایطم در کودکی.
اما هنوز هم به سختی میتوانم متوجه شوم که تنها یک کودک در حال رشد در این مسیر هستم.
و با اعتماد و اطمینان کودکی، خیلی خوشحال و قدردان قدرت بالاترم برای راهنماییام به درهای انجمن معتادان جنسی گمنام و برای خوشآمدگویی او، هفته بعد از هفته یک روز در هر زمان، هستم.
تجربه اعضا
تجربه غیرممکنی که اتفاق افتاد
من یک معتاد شهوت هستم؛ یک معتاد جنسی.
یکی از شکلهای پرتکرار از عملهای جنسی اجباری من خود ارضایی بود. برایم غیرممکن بود آن را ترک کنم. وقتی خودارضایی میکردم، قدرت انتخابم را از دست میدادم. اما امروز، بیشتر از پنج سال است که خود ارضایی نکردهام، چیزی که واقعا برایم غیرممکن بود.
این دلیل آن است که چرا من در معتادان جنسی گمنام هستم، یک برنامه بهبودی برای آنانی که نیاز به تجربه غیرممکن دارند.
اگر میخواستم «برنامهای را برای بهبودی از اعتیاد جنسی انتخاب کنم» SA احتمالا آخرین جایی بود که مایل بودم به آنجا بروم.
این افراد نه تنها به من گفتند خودارضایی مخرب و یک عمل جنسی اجباری است، بلکه در تعریف هوشیاری (پاکی) جنسی عبارت «پیروزی پیشرونده بر شهوت» و در لازمه عضویت عبارت «تمایل به ترک شهوترانی» را قرار دادهاند. این دیوانگی است! چه کسی میتواند شهوترانی را ترک کند؟
من واقعا دوست ندارم که افراد، معتادان جنسی گمنام را «یک برنامه خودیار» مینامند.
این توصیف بسیار بدی است. «خودیاری» من، نتیجهاش شهوتکردن بیشتر، خود ارضایی بیشتر و شکلهای دیگر رفتارهای جنسی اجباری بود. مراقبت از خود، برای کمک به خودم، آن چیزی است که من به عنوان یک راه حل برای همه مشکلاتم مطرح کردم.
و سپس متوجه شدم «راه حل» ام مشکلات بیشتری از مسائلی که به دنبال حل آنها بودم، برایم ایجاد کرده است. برای ترک کردن تلاش کردم.
و نمیتوانستم ترک کنم. نهایتا بعد از چند سال تلاش برای اثبات به خودم که راهی برای ترک وجود ندارد، تلاش برای ترککردن را رها کردم. همینطور آن را بر عهده خدا هم قرار دادم، زیرا او اگر در تمام مدت اینجا بود، هیچ کاری درباره آن انجام نداده بود.
خودارضایی نکردن غیرممکن بود، بدون هیچ شکی.
من هیچ وقت با کسانی که به من میگویند برایشان غیرممکن است خود ارضایی را ترک کنند، بحث نمیکنم. این تجربه من هم بود، بنابراین میدانم برای دیگران هم اینگونه بوده است، اما داستان من اینجا تمام نمیشود.
بنابراین اکنون واضح است به یک راه حلی نیاز دارم که از بیرون از خودم بیاید. من به یک قدرت بزرگتر از شهوت و بزرگتر از خودم نیاز دارم.
من به خدا نیاز دارم تا کاری که خودم نتوانستم برای خودم انجام دهم را برایم انجام دهد. اما مشخصا خدا چندان مایل به خدمت به من به عنوان یک خدمتکار در اختیار من نیست که من بر روی تخت زندگیم بنشینم و به او بگویم چطور میخواهم کارها انجام شود.
مشخصا این طور نیست. وقتی من نهایتا شکست خوردن کاملم بوسیله شهوت را پذیرفتم، وقتی نهایتا خودم را بی قید و شرط کاملا به خدا تحویل دادم، سپس، در آن لحظه، و همه لحظههایی که همان چیز مجددا اتفاق میافتد، غیرممکن اتفاق میافتد!
من نمیتوانم دقیقا شرح دهم این چگونه اتفاق میافتد. فکر میکنم اگر میتوانستم کاملا آن را شرح دهم، سپس من میبایست خدا میبودم. اما از آنجا که من خدا نیستم (و این بارها و بارها به من ثابت شده)، تنها باز رها میکنم و به او برای مراقبت از شهوت و مراقبت از خودم اعتماد میکنم.
این تجربه من درباره غیرممکن بود. خدا تنها این کار را انجام میدهد، در هر شکل ممکن.
گرداوری شده توسط انجمن معتادان جنسی گم نام (اس ای)
امیدواریم این تجارب از اعضا که به منظور ترک خود ارضایی نگاشته شده اند برای شما مفید بوده باشد، از شما تقاضا داریم علارغم تمام قضاوت ها ترس ها و هر گونه عامل باز دارنده ای با ما تماس بگیرید تا در این مسیر خدا گونه، پاک و پر برکت، همراه همدیگر باشیم تا تجربه، امید و توانایی هایمان را با همدیگر قسمت کنیم.